یک باستان‌شناس در سال 1938 یک حفاری بسیار مهم تاریخی را در ساتن هو انجام می‌دهد.

البافا، دختری جوان که به دلیل پوست سبزش درک نمیشد، یک دوستی نامحتمل اما عمیق با گالیندا، دانشجویی با تمایل ناگسستنی به محبوبیت، ایجاد می‌کند. پس از برخوردی با جادوگر اُز، رابطه‌شان به زودی به یک دو راهی می‌رسد چون زندگی‌شان شروع به گرفتن مسیرهای بسیار متفاوت می‌کند.

پس از آنکه یک خطر باستانی جزیره برک که محل زندگی وایکینگ‌‌ها و اژدهایان است را تهدید می‌کند، یک دوستی و رابطه عمیقی میان پسری جوان به‌نام هیکاپ و یک اژدهای خشم شب به‌نام بی‌دندون شکل می‌گیرد که امید بخش آینده‌ای روشن برای اژدهایان و انسان‌ها است.