در این سریال با دختری به نام "بلووم" همراه می شویم که بایدخود را با زندگی در دنیای دیگر مطابقت دهد؛ و نیروی جادویی و خطرناک خود را تحت کنترل خود در آورد.

یک محموله ی کوکائین به اروپا راه می یابد و تمام مراحل این جابجایی، از زمانی که یک کارتل قدرتمند از خلافکاران ایتالیایی تصمیم به خرید آن می گیرند، تا عبور آن از مکزیک و راهیابی به اقیانوس اطلس، همگی به تصویر کشیده می شود.

«پدران و دختران» داستان زندگی پدر و دختری است که فاصله سنی‌شان بیست و پنج سال است و در نیویورک زندگی می کنند، پدر خانواده یک رمان‌نویس مشهور برنده جایزه پولیتزر با بازی «راسل کرو » است که باید با مشکلات روحی و روانی و همچنین بزرگ کردن یک دختر کوچک دست و پنجه نرم کند.

در دوران جنگ های داخلی امریکا، سه مرد در پی یافتن جعبه ای هستند که حاوی دویست هزار دلار پول مسروقه است: «استنزا» (وان کلیف)، «جو» (ایست وود) و «توکو» (والاک).

بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکاییها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوشهای مرده است میکشد و آمریکاییها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد.

داستان درگیری 8 روزه بین آرتور مک کوی، یک کلانتر فساد ناپذیر با گذشته ای آشفته، و رد بیل، یک شکارچی مزدور بدنام و منفرد را توصیف می کند که به دلیل بریدن سر قربانیانش و فرو کردن سر آنها در یک کیسه سیاه کثیف، شهرت دارد.

داستانی واقعی و شگفت انگیز در رابطه با جنجالی ترین داستان دادخواهی در سال های اخیر. استفانو کوچی به خاطر جرمی کوچک دستگیر می شود اما در حین بازداشت جسدش کشف می شود. در طی یک هفته کل خانواده برای همیشه تغییر می کند

داستان بازگو نشده روزهای آخر زندگی "اسکار وایلد" .کسی که شکست‌ها، سختی‌ها و مشکلاتی که زندگی‌اش را احاطه کردند را با نگاهی طنزآمیز می‌بیند.

داستان دایانا، زن جوانی که بینایی خود را از دست داده و توسط یک پسر چینی به نام چین، راهنمایی می شود. آنها با همکاری یکدیگر قرار است یک قاتل خطرناک را تعقیب کنند.

داستان لارا وینسلت، زمین شناس و متخصص آتشفشان. او به همراه تیم کاری خود در حال بررسی یک آتشفشان هستند. تا اینکه ...

در پى حمله‏ ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده‏ ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می ‏پذیرد که برادرزاده‏ ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله‏ ى شاهزاده و خانواده‏اش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان می‏پیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) می‏بندد…

زنی ماجرای دوستی و اختلافات خود را با دختری در مدرسه ابتدایی ناپل در اوایل 1950 روایت می‌کند.