یک کارگر تایوانی وطنش و زنی که عاشقش است را ترک کرده و در جست و جوی موقعیت های جدید، به آمریکا می رود. اما در این کشور...

در دهه ی پنجاه میلادی، یک پدر آفریقایی آمریکایی در ایالات متحده در تلاش می باشد تا با مشکلات تبعیض نژادی دست و پنجه نرم کرده و همچنین خانواده اش را تامین کند و بر وقایع زندگی غلبه کند.

دو مامور اطلاعاتی شوروی برای جاسوسی از دولت آمریکا تظاهر می کنند که زن و شوهر هستند.

داستان سریال در مورد شهر کوچیکی در منطقه قطبی اسکاندیناوی است که جمعیتی حدود 700 نفر دارد. این شهر کوچک، به آرامش و امنیت شهرت دارد. جایی که ساکنان آن دیگر نگران وقوع جرم نیستند. اما این امنیت همیشگی نیست و بصورت ناگهانی، قتل مرموزی اتفاق میوفتد که آرامش و سکوت شهر رو در هم میشکند. بعد از این حادثه، اسرار تاریک و پنهان این شهر کم کم نمایان میشوند...

داستان و ماجراهای یک مرد جوان بنام «ادی آدامز» (مارک والبرگ) در حرفه ی هرزه نگاری در کالیفرنیا...

سه نوجوان، بدون آنکه از خانه شان خارج شوند زندگی خود را می گذرانند،زیرا پدر و مادرشان اجازه خروج از خانه را به آن ها نمیدهند و بیش از حد محافظ کار هستند.آن ها فقط زمانی میتوانند زندگی عادی داشته باشند که ...

لوکاس هود، دزد حرفه ای ست که موفق میشود خود را بجای کلانتر جدید اما به قتل رسیده ی شهر بانشی در ایالت پنسیلوانیا جا بزند, و هویت خود را مخفی نگه دارد. او تغییراتی در قانون ایجاد میکند که بتواند همچنان به کارهای خلافش ادامه دهد . اما اگر هویت اصلی لوکاس هود فاش شود چه اتفاقی می افتد؟

مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) ولی مخترع مهربان می میرد و «ادوارد» تنها می شود...

در سال 1965 و در شهر لُس آنجلس زن بیوه ای همراه با دو دختر نوجوانش زندگی می کنند و برای گذراندن امورات مالی خانواده به شکل فریب دهنده ای اخضار روح می کند. اما زمانی که یک لوح احضار جدید را برای کارش خریداری می کند، به طرز عجیبی یک روح شیطانی باعث تسخیر روح دختر کوچکتر خانواده می شود و همین روح ابتدا باعث ارتقاء وضعیت آنها شد و بعد از مدت کمی متوجه می شوند دخترشان به کلی تغییر کرده و با چیز غیر منتظره ای رو به رو هستند.

«هشر» (جزف گوردن لویت) یک مرد تنها و منزوی است. او از همه چیز و همه کس تنفر دارد. به موهای بلند روغنی اش و خالکوبی هایش خوش است. کم غذا می خورد و بیشتر سیگار دود می کند. او در ون خودش زندگی می کند، تا اینکه با پسرچه ای بنام «تی جی» آشنا می شود...