دختری جوان در هنگ کنگ توسط گروهی از اراذل و اوباش مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. پس از این اتفاق او از دختری مبارز درخواست میکند تا جنگیدن به او یاد دهد، اما نتیجه این کار علاقه مند شدنش به مسابقات رزمی میشود، جائیکه دختران زیادی از نژادهای مختلف با هم به مبارزه می پردازند.

مرثیه ای بر اندوه والدین داغداری که دختر خود را در تیراندازی مدرسه از دست داده اند.

وقتی «جیمز چمبرز» (رامس)، قهرمان سنگین وزن بوکس که به خاطر اذیت و آزار مردم متهم و محکوم شده، وارد زندان می شود، «هاچن» (اسنایپس) که قهرمان محفل غیر رسمی بوکسورهای زندان به شمار می آید، در وجود او رقیبی سرسخت می بیند...

پایان جنگ جهانی دوم. ایالات‌متحده، ژاپن را با استفاده از بمب اتمی شکست داد. در شرایط دشوار زندگی دوباره، باند باکوزا یکک مسابقه بوکس را ترتیب داده است که در آن از یک بوکسور آمریکایی دعوت شده است تا با یک ورزش‌کار محلی ژاپنی در مقابل دوربین‌های سراسر جهان به مبارزه بپردازد.

میژا دخترجوان و زرنگی است که می خواهد مانع ربودن دوست عظیم الجثه اش "اُکوجا" از دست شرکت قدرتمند و چندملیتی شود, و زندگی اش را به خطر می اندازد تا او را نجات دهد.

سریال در مورد پادشاهی هست که در زمان او جادوگرهای زیادی وجود دارند و می خواهند پسرش که قرار است در آینده نجات دهنده کشور باشد را بکشند ولی قهرمان داستان جوانی دوست داشتنی با قدرت عجیبی است که باید از این قدرت برای محافظت از پسر پادشاه استفاده کند...

مردی پس از حمله ی نازی ها به فرانسه فرار میکند و خود را با هویت یک نویسنده ی مرده معرفی می کند؛ او که در مارسل ساکن شده با زن جوانی ملاقات میکندکه ناامیدانه در صدد یافتن همسر گمشده ش میباشد.

یک وکیل تصمیم می گیرد که آخرین زن بازمانده از یک قبیله انسان های وحشی را متمدن سازد. او با این تصمیم جان تمام خانواده اش را به خطر می اندازد و ...

«می» (استون)، چندین بار تلفنی از «ری» (استالون)، متخصص «تخریب»، می خواهد تا در کشتن «لیون» (رابرتس)، قاچاقچی کوبایی که پدر «می» را کشته، به او کمک کند. سرانجام وقتی «می» تصمیم می گیرد به تنهایی وارد عمل شود، «ری» می پذیرد او را هم راهی کند.

داستان موج سواری به نام نانسی که در 200 متری ساحل توسط یک کوسه سفید بزرگ مورد حمله قرار گرفته است.

داستان این فیلم درباره‌ی گروهی از جوانان می‌باشد که در خیابان‌های ناپل با استفاده از سلاح‌های گرم دستی و کلاشنیکف اقدام به خرابکاری و ترس و وحشت می‌کنند. اما…

دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» و «کریستینا» برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند .